کاشکی شعر مرا می خواندی
متن دلخواه شما
یه روزی یه جایی یه جوری یه کسی یه چیزی صبر داشته باش
سه شنبه 18 فروردين 1394 ساعت 10:0 بعد از ظهر | بازدید : 329 | نوشته ‌شده به دست حسین روحی | ( نظرات )

گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
….
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
….
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی
….
من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم

سنگ طفلی، اما
خواب نوشین کبوترها را
در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت:
«چه تهیدستی مرد»
ابر باور می کرد
….
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
….
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟
هیچ
تو همه هستی من، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟
همه چیز
تو چه کم داری؟
هیچ
….
بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من این شعر من است
آرزو می کردم
که تو خواننده ی شعرم باشی
….
راستی شعر مرا می خوانی؟
نه، دریغا، هرگز
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
کاشکی شعر
مرا می خواندی
….
حمید مصدق




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
آخرین عناوین مطالب